دائما یکسان نباشد حال دوران...
پشت میزم نشسته م و رئیسم دقیقا کنارم داره با تلفن حرف می زنه.خداروشکر انقدی از اینترنت سرش نمیشه که بدونه دارم چیکار می کنم.شایدم کیف کنه که دارم کار می کنم.البته من خیلی وظیفه شناسم هر کاری که بهم محول میشه سریع انجام میدم و بعد از تایم نماز کاری نمی مونه برای انجام دادن.
محیط کارمو خیلی دوست دارم.برخلاف رشته تحصیلی و محیط کار قبلم که هیچوقت با روحیاتم سازگاری نداشت اینجا درست همونجاییه که همیشه می خواستم.
عارضم به حضور انورتون نمی دونم بگم خدا بیامرزه یا نیامرزه پدر این اسمارت فون ها یا همون گوشیای هوشمند خودمونو.عاغا از وقتی اینا با اپلیکیشن های پیام رسانی اومدن همه ننه قمرهای ادلیستمون شروع کردن به پیغام دادن و از جمله اگه گفتین کی؟
بله حدستون-اگه حدستون همینه-درسته.آقای همسر سابق بعد از سالها بیخبری و بعد از آخرین روزی که باهاش حرف زدم-روز درخواست طلاق توافقی-چند روز قبل کلی مسیج داد و مدتی حال مارو خراب کرد اساسی.شب اولی که دیدم به لاین مسیج داده و عکسش رو دیدم تا صب لرزیدم و اشک ریختم.تصورم این بود که این آدم جز بددهنی و فحاشی قصد دیگه ای نداره اما با کمال تعجب دیدم نه انگار روزگار برای همه ی سرهای باددار سنگی آماده داره که یه روزه بزنه وسط فرق کله ی مربوطه.
ایشون بعد از مختصری سوز و بریز و ابراز درد و رنج ابراز فرمودن که مثل حیوان وفادار از تمامی آنچه که در حق من روا داشتن نادم و پشیمون هستند و علی رغم تصورات باطلشون مبنی بر اینکه زن ها همه مث همن متوجه شدن که من یه چیز دیگه بودم و آه و فغان که دیگه مال من نیستی و از این حرفا.
برای منی که از این موجود جز توهین،تحقیر و حرفهای همیشه حق به جانب خاطره ی دیگه ای ندارم این حرفها خیلی عجیب و باورنکردنی بود.شاید درکش برای کسایی که تجربه ی جدایی ندارن مشکل باشه اما من لبریز از حرفهای هرگز شنیده نشده و فروخورده بودم،حرفهایی که هیچوقت گوشی برای شنیدنش نبود.همه ی اونا رو بهش زدم.خالی خالی شدم و در کمال تعجب همه رو شنید و بهم حق داد.
اون ازدواج کرده.همونطوری که قبلا گفتم با دختر خالش ازدواج کرده و طبق چیزی که خودش گفت برای فرار از دخالتهای خانواده ش رفتن یه شهر دیگه و اونجا زندگی می کنن.(چقد زود فهمید اشکالهای زندگی ما کجا بود)
خلاصه من حس می کنم این آدم به اندازه ای قابل ترحم هست که بشه بخشیدش.هرچند همین الان هم تمام اون بی فرهنگی ها و اخلاقهای عجیب و غریب رو با خودش داره.از جمله اینکه میگفت حلقه ی ازدواج من که جاگذاشتمش رو زنش دست کرده و همیشه از من برای زنش حرف می زنه!!!!عکس زنش رو هم برام فرستاد-البته من قبلا هم خونه خالش رفته بودم-منم از زنش تعریف کردم و براشون آرزوی خوشبختی کردم!!!!
چیکار باید می کردم یعنی!؟
من الان زندگی خودمو دارم.کارم،خونه م سرگرمیام دوستای جدید و وجهه اجتماعی بهتر از قبل.دلیلی نمی بینم که شاد و سربلند نباشم.دلیلی نداره که همسر سابقم پشیمون و سرخورده نباشه و دلیلی وجود نداره که زندگی با تموم مسائلش برای من روشن و پرامید نباشه!
فقط واقعا و از ته دل می خوام همسر فعلی همسر سابقم احساس خوشبختی کنه.اینو با همه ی وجودم آرزو می کنم.چون من خوب می دونم خوشبخت بودن با همسر سابق چقدر سخته.